حالا...

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موکول شده

به تمامی روزهای نیامده..

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

باید اسمم را

در کتاب گینس ثبت کنم

تا همه بدانند

- یک نفر

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش -

تو را دوست میدارد

دلتنگتم..

دلتنگتم...

مثل مادربزرگ بیسوادی که دلتنگ بچش شده..

ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد...

فرقی نمیکند..

بگویم و بدانی

یا نگویم و بدانی

فاصله دورت نمیکند..

در خوبترین جای جهان جاداری..

جایی که دست هیچکس بتو نمیرسد..

دلم..


چه كردم با دل تو  كه اينجور نگروني

گناهي نكردم اما  منو اينجور مي سوزوني

نمي دونم كه چه جوري  خيال كنم تورو ندارم

آخه تو سنگ صبوري  بي تو من دووم نميارم
 
واسم سخته جدايي بي تو دنيايي ندارم

زندگيم تيره و تاره  بي تو فردايي ندارم

بي تو همدمي ندارم اصلا بي تو موندن كار من نيست

كاش بدوني كه به جز تو  هيچكسي دور و برم نيست

وجودت مال من بود ولي انگار كه تمومه

بدون ياد تو با من لحظه لحظه پيش رومه

وجودت مال من بود  از من تنها نگيرش

اين تن خستمو حالا وقتي مي بيني اسيره

 

چشماي تو مال من بود ديگه نگاهتم ندارم

اگه چشماتو بگيري  من ديگه چيزي ندارم

چشماي تو نمي بينه حلقه ی اشك توي چشمام

من واست مي مردم اما باز هنوز خالي دستام

 

چه کردم با دل تو که اینجور نگرونی

گناهی نکردم اما  منو اینجور می سوزونی

               LOVER             

تــــو بی آنکه بخواهم تمام شدی ، همان طور که بی آنکه بخواهم ، تمام من شده بودی